معنی مالک و فئودال
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بزرگمالک، زمیندار، مالک، ملاک
فرهنگ معین
(فِ ئُ) [فر.] (ص.) مالک، دارنده زمین های بسیار.
فرهنگ فارسی هوشیار
کسیکه دارای املاک بزرگ و رعایای بسیار باشد
فرهنگ عمید
زمیندار بزرگ، بهویژه در اروپای قرون وسطی که از دسترنج کشاورزان و رعایا بهرهبرداری میکرد،
خان، ارباب،
لغت نامه دهخدا
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن عبدالواحد المسعمی. و رجوع به ابوغسان مالک... شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن عمیره. رجوع به ابوصفوان مالک... شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن تیهان الانصاری. رجوع به ابوالهیثم مالک... شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن سلیمان النهشلی. رجوع به ابوغسان مالک... شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن ذی حمامهتابعی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابوشرحبیل مالک... و رجوع به الاصابه ج 3 ص 344 شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن اسماعیل نهدی کوفی. رجوع به ابوغسان مالک... شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن سعیر. رجوع به ابومحمد مالک... شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن طوق بن عتاب تغلبی (متوفی به سال 259 هَ. ق.) از امرا و اشراف و بخشندگان بود. به امر متوکل به حکومت دمشق منصوب شد و به مساعدت رشید شهر «رحبه» را در کنار فرات بنا کرد که به رحبه ٔ مالک معروف است. وی از فصحا بود و اشعاری نیز دارد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 828). صاحب رحبه ٔ فرات است و به روزگار هارون الرشید می زیست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
تاج را طوقدار و مملوکند
مالک طوق و مالک دینار.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 204).
و رجوع به معجم البلدان ذیل رحبه مالک و فوات الوفیات ج 2 ص 142 شود.
مالک. [ل ِ] (اِخ) ابن ربیعه السلولی. رجوع به ابومریم مالک... شود.
معادل ابجد
218